داستان کوتاه شیطان و ریسمان پاره
مردي کنار بيراههاي ايستاده بود. ابليس را ديد که با انواع طنابها به دوش درگذر است...
صبح بخیر _ مردی کنار بیراههای ایستاده بود. ابلیس را دید که با انواع طنابها به دوش درگذر است.
کنجکاو شد و پرسید: ای ابلیس، این طنابها برای چیست؟
جواب داد: برای اسارت آدمیزاد. طنابهای نازک برای افراد ضعیفالنفس و سست ایمان، طنابهای کلفت هم برای آنانی که دیر وسوسه میشوند.
سپس از کیسهای طنابهای پاره شده را بیرون ریخت و گفت: اینها را هم انسانهای باایمان که راضی به رضای خدایند و اعتمادبهنفس داشتند، پاره کردهاند و اسارت را نپذیرفتند.
مرد گفت: طناب من کدام است؟
ابلیس گفت: اگر کمکم کنی که این ریسمانهای پاره را گره زنم، خطای تو را بهحساب دیگران میگذارم.
مرد قبول کرد. ابلیس خندهکنان گفت: عجب، با این ریسمانهای پاره هم میشود انسانهایی چون تو را به بندگی گرفت.
بیشتر بخوانید: