آبان تتر
داستان کوتاه

بهلول و ساخت مسجد

صبح بخیر _ شخصی مسجدی ساخت
بهلول از او پرسید
مسجد را برای رضای خدا ساختی
یا اینکه بین مردم شناخته شوی؟
شخص پاسخ داد
معلوم است برای رضای خدا!

بهلول خواست
اخلاص شخص را بیازماید.
در نیمه‌های شب بهلول رفت و روی دیوار مسجد نوشت این مسجد را بهلول ساخته است
صبح که مردم
برای ادای نماز به مسجد آمدند
نوشته روی دیوار را میخواندند
و میگفتن خدا خیرش بدهد
آن شخص طاقت نیاورد
و فریاد سر داد ایهاالناس
بهلول دروغ میگوید
این مسجد را من ساختم
من از مال خود خرج کردم

و شما او را دعای خیر میکنید!
بهلول خندید و پاسخ داد
معامله تو باخلق بوده نه با خالق!
در زندگیمان ، با خدا معامله کنیم
نه با چشم مردم!

بیشتر بخوانید:

حکایت آموزنده

دسته گل به آب دادن

زیرآب زدن

منبع
آخرین خبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا