آبان تتر
داستان کوتاه

داستان کوتاه جالب و خنده دار

رستوران مجلل

”دو پیرمرد با هم به آرومی در حال قدم زدن بودند و چند قدمی جلوتر از اون‌ها، همسرهاشون هم داشتند قدم می‌زدند و صحبت می‌کردند.
پیرمرد اول گفت: «من و زنم دیروز به یه رستوران توی بلوار ساحلی رفتیم که هم خیلی شیک و تر تمیز و با کلاس بود، هم کیفیت غذاش خیلی خوب بود و قیمت غذاش هم، واقعا مناسب بود.»
پیرمرد دوم: «اِ… چه جالب. پس لازم شد ما هم یه شب بریم اونجا… اسم رستوران چی بود؟»
پیرمرد اول کلی فکر کرد و به خودش فشار آورد، اما چیزی یادش نیومد.
بعد گفت: «ببین، یه حشرهای هست، پرهای بزرگ و خوشگلی داره، خشکش می‌کنن تو خونه به عنوان تابلو نگه می‌دارن، اسمش چیه؟»
پیرمرد دوم با تردید جواب داد: «پروانه؟»
پیرمرد اول: «آره!»
بعد رو به پیرزن‌ها فریاد زد:
«پروانه! پروانه! اون رستورانی که دیروز رفتیم اسمش چی بود؟»“

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا