داستان کوتاه تو پدر خوبی میشی
زری همیشه بهم میگفت: تو پدرخوبی میشی، زری دختر همسایمون بود…
صبح بخیر _ زری همیشه بهم میگفت: تو پدرخوبی میشی، زری دختر همسایمون بود… تو همهی خاله بازیها من شوهر زری بودم، رضا و سارا هم بچههامون… همیشه کلی خوراکی از خونه کش میرفتم و میاوردم واسه خاله بازی، ناسلامتی مرد خونه بودم، زشت بود دست خالی بیام، یادمه یه بار پفک و یخمک و آجیل تو خونه نداشتیم منم قابلمهی نهارمون رو بردم واسه زن و بچهام وقتی رفتم تو حیاط، زری داشت به بچهها میگفت سر و صدا نکنید الان باباتون میاد… وقتی زری میگفت باباتون، جوگیر میشدم… واسه همین برگشتم تو خونه و از تو یخچال دوغ برداشتم، آبگوشت بدون دوغ مزه نداشت، نهار رو خورده بودیم که مامانم سر رسید، دید جا تره و بچه هم هست ولی آبگوشت نیست که نیست یه دمپایی خوردم، دو تا لگد، گوشمم یه نیمچه پیچی خورد، بابام که اومد خونه وقتی شاهکارم رو با پیاز داغ اضافی از مامانم شنید خندید و بهم گفت تو پدر خوبی میشی، منم ذوق مرگ شدم.
اون وقتا مثل الان نبود که بچهها از آدم بزرگها بیشتر بدونن، اون وقتا لکلکها بچهها رو از آسمون میاوردن، ولی یواشکی میاوردن که کسی اونا رو نبینه و بگه اینو بهم بده اینو نده، سوا کردنی نبود ولی من همیشه خوشحال بودم که لک لک بچه رسون منو اینجا گذاشته.
یه روز فهمیدم بابام خونه خریده و داریم ازاون محل میریم وقتی به زری گفتم کلی گریه کرد، درد گریهش بیشتر از همهی کتکهایی بود که خورده بودم منم جوگیر، زدم زیر گریه مرد که گریه نمیکنه دروغ آدم بزرگاست، تو خاله بازی ما مرد هم گریه میکرد روز آخر هر چی پول از بقیهی خرید ماست و نون و پیاز جمع کرده بودم رو برداشتم و رفتم واسه زری و رضا و سارا یادگاری گرفتم واسه زری یه عروسک گرفتم، گفت اسمش رو چی بذارم گفتم دریا، وقتی یادگاری رضا و سارا رو دادم به زری تا به دستشون برسونه واسه آخرین بار بهم گفت تو پدر خوبی میشی. گذشت و دیگه هیچوقت زری رو ندیدم تا امشب تو جشن تولد یه رفیقی خودش بود، همون چهره فقط قد کشیده بود رفیقم رو کشیدم کنار و گفتم این کیه؟ گفت زری خانوم رو میگی؟ وقتی مهمون داریم میاد کارامون رو انجام میده آخه شوهرش از داربست افتاده و نمیتونه کار کنه، گفتم بچه هم داره، گفت توکه فضول نبودی، آره یه دختر داره، دریا…
زدم از خونه بیرون با دو جمله که مدام تو ذهنم تکرار میشه
دریاخانوم لکلک بچهرسون دست خوب کسی سپردتت
زری زری زری…نمیدونم من پدرخوبی میشم یا نه ولی میدونم تو مادرخوبی شدی.
بیشتر بخوانید: