حکایت عارفی که چلوکبابی داشت
مرشد چلویی متولد سال ۱۲۶۷ شمسی بود و نامش «میرزا احمد عابد نهاوندی» بود و چون با مردم به زبان شعر و اندرز سخن میگفت و اهلدل بود.
صبح بخیر _ مرشد چلویی متولد سال ۱۲۶۷ شمسی بود و نامش «میرزا احمد عابد نهاوندی» بود و چون با مردم به زبان شعر و اندرز سخن میگفت و اهلدل بود.
به «حاج مرشد» مشهور بود و چون یکی از قدیمیترین چلوکبابیهای تهران را داشت به «مرشد چلویی» مشهور بود و شاعر هم بود و تخلصش «ساعی» بود و شعرش این بود که: «کو آن کسی که کار برای خدا کند؟/ بر جای بیوفایی مردم وفا کند/ هر چند خلق سنگ ملامت بر او زنند/ بر جای سنگ نیمه شبها دعا کند».
حکایت عارفی که چلوکبابی داشت
مرشد چلویی روزگاری داشت و آبرویی و آوازهای و رفقایی هم داشت در حد «شیخ رجبعلی خیاط» و «حاج اسماعیل دولابی» و «ابوالحسن طوطی همدانی». حالا همه اینها را داشته باشیم و برویم به «چلوکبابی حاج مرشد» جنب مسجد جامع بازار تهران که بالای پیشخوان آن روی کاغذی به خط خوش نوشته است: «نسیه و وجه دستی داده میشود، حتی به جنابعالی، به قدر قُوِه»!
۳۰۰ تومان از دخل برداشتند و رفتند
درباره «مرشد چلویی» که او را «کاسب قرن» لقب دادهاند، آنقدر خاطره و حکایت و روایت هست که خودش «تذکرهالاولیاء» است در زمانه ما. اما ببینیم در آن چلوکبابی چه خبرهایی است. معلوم است که خیلیها اصلا باور نمیکردند غذای نسیه و رایگان را و همراه آن گرفتن پول دستی را و میخواستند امتحان کنند و همیشه نتیجه یکسان بود؛ «روزی ۳ برادر جوان تصمیم میگیرند که مرشد را امتحان کنند.
دستهجمعی به مغازه رفته و ناهار مفصلی میخورند و به مرشد میگویند: حاجآقا، ما غریبیم و فعلاً پول نداریم. غذاها را نسیه خوردیم، پول هم میخواهیم! مرشد کشو دخل مغازه را باز میکند و میفرماید: خودتان هر چه نیاز دارید بردارید. آنها هم ۳۰۰ تومان که پول زیادی بود برمیدارند و میروند. فردای آن روز، نامهای تحسینآمیز برای مرشد مینویسند و بههمراه آن ۳۰۰ تومان و پول غذاها را برای مرشد میفرستند. در نامه نوشته بودند: ما از ثروتمندان شهر هستیم و دیروز شما را امتحان کردیم. الحق که سرفراز بیرون آمدید و مرد خدایید».
بیشتر بخوانید: