داستان کوتاه
-
اصطلاح حرف مفت نزن از کجا آمد
صبح بخیر _ هر ضرب المثلی که در هر فرهنگی استفاده می شود، ریشه ای قدیمی و جالب دارد که…
-
داستان خواندنی پسرک و خدمتکار
صبح بخیر _ در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود، پسر١٠ سالهاى وارد قهوه فروشى هتلى شد…
-
داستان کوتاه چیزهای بدتر
صبح بخیر _ پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب…
-
داستان کوتاه اعتماد نفس پدر پیوند کبد جهان
صبح بخیر _ در یکی از مدارس، معلمی دچار مشکل شد و موقتا برای یک ماه معلم جایگزینی بجای او…
-
داستان کوتاه “طعم هدیه”
صبح بخیر _ روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید. آب به قدری گوارا بود…
-
داستان کوتاه خواب مامان و بابا
صبح بخیر _ مامان و بابا داشتند تلویزیون تماشا می کردند که مامان گفت: ”من خسته ام و دیگه دیروقته…
-
داستان کوتاه تو پدر خوبی میشی
صبح بخیر _ زری همیشه بهم میگفت: تو پدرخوبی میشی، زری دختر همسایمون بود… تو همهی خاله بازیها من شوهر…
-
داستان کوتاه دیگر گمت نمیکنم
صبح بخیر _ پیرمرد نفسش را از بین لبهای نیمه بازش بیرون داد و میان جمعیت تلوتلو خورد. با دست…
-
داستان کوتاه عشق پدربزرگ
صبح بخیر _ پدر بزرگم از اون مردای کوچه بازاری قدیم بود، تهشم تو سن هفتاد و پنج سالگی دلش…
-
داستان کوتاه ” ستون آخر “
صبح بخیر _ ستون آخر در صفحهی آخر هنوز خالی بود. یک خبر برای تکمیل روزنامهی صبح فردا کم بود.…