داستان کوتاه
-
داستان کوتاه در جستجوی خدا
صبح بخیر _ کوله پشتیاش را برداشت و راه افتاد ..رفت که دنبال خدا بگردد و گفت: تا کولهام از…
-
داستان کوتاه داماد حاکم
صبح بخیر _ حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می اندیشید …که دخترش را به چه کسی…
-
داستان کوتاه اولین نفر باش
صبح بخیر _ مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. کشاورز به او گفت: «برو در آن قطعه…
-
داستان کوتاه پادشاه و پیشگو
صبح بخیر _ روزی پیش گوی پادشاهی به او گفت که در روز و ساعت مشخصی بلای عظیمی برای پادشاه…
-
داستان کوتاه طوبی خانوم
صبح بخیر _ طوبا خانم که فوت کرد «همه» گفتند… چهلم نشده حسینآقا میرود یک زن دیگر میگیرد. سه ماه…
-
داستان کوتاه بو مادر
صبح بخیر _ مادر دختری چوپان بود. روزها دختر کوچولویش را به پشتش می بست و به دنبال گوسفندها به…
-
حکایتی جالب از ضرب المثل کسی که خرش از پل گذشت
بیشتر بخوانید: داستان کوتاه قورگورو یا کانگورو
-
داستان کوتاه قورگورو یا کانگورو
صبح بخیر _ قورباغه به کانگورو گفت: من و تو میتوانیم بپریم. پس اگر با هم ازدواج کنیم بچه مان…
-
داستان کوتاه نقاشی بچه مدرسهای
صبح بخیر _ خانم معلم رو به شاگردهای کلاس اول گفت: بچهها، حالا هر کس باید آخرین صحنهای رو که…
-
داستان کوتاه عشق ورزیدن
صبح بخیر _ همسر من ناگهان مریض شد، او ۳۰ پوند از وزنش را از دست داد، بی اختیار گریه…