داستان کوتاه
-
داستان کوتاه شال رنگی رنگی
صبح بخیر _ جلویِ آینهی قدیِ مغازه ایستادم و با چند بار عقب جلو رفتن و صورتو به چپ و…
-
اصطلاح ماست ها را کیسه کردن از کجا آمده است
صبح بخیر _ روزی به مختارالسلطنه (رییس شهربانی دوره رضاشاه) اطلاع دادند که قیمت ماست در تهران خیلی گران شده…
-
داستان کوتاه غذای فاسد
صبح بخیر _ روزی ثروتمندی سبدی پر از غذاهای فاسدی به فقیری داد. فقیر لبخندی زد و سبد را گرفته…
-
داستان کوتاه شاگرد اول
صبح بخیر _ گفت: شاگرد اول بودم، پدرم یادم داده بود،که همیشه درس بخوانم، وقتی مهمان می آید زود بیایم…
-
داستان کوتاه راز رهایی
صبح بخیر _ زمانی در دهکدهای که در قعر رودخانهای بزرگ و کریستال گونه بود، مخلوقاتی زندگی میکردند. جریان رود،…
-
داستان کوتاه پیرمرد و پسرک کر ولال
صبح بخیر _ پیرمرد هر بار که میخواست اجرت پسرک واکسیِ کر و لال را بدهد، جمله ای را برای…
-
داستان کوتاه کدام لاستیک ترکید
صبح بخیر _ چهار دانشجوی کالج آخر شب برای مهمانی بیرون رفتند و برای آزمونی که قرار بود روز بعد…
-
داستان کوتاه من عاشقش بودم
صبح بخیر _ من عاشقش بودم، به خانه ی ما که میآمدند ،حالم عوض میشد . یادم هست یک بار…
-
داستان کوتاه گل و لای یا ستارگان
صبح بخیر _ به مدت چندین سال همسرم به یک اردوگاه در صحرای (ماجوی) کالیفرنیا فرستاده شده بود. من برای…
-
داستان کوتاه داستان زندگی چیست
صبح بخیر _ شخصی برای اولین بار یک کلم دید. اولین برگش را کند، زیرش به برگ دیگری رسید و…