داستان کوتاه

داستان کوتاه طبع شعر

شب عید فطر ناصرالدین شاه به همراه دیگر مردم رفته بود پشت بام تا ماه را رویت کند

صبح بخیر _ شب عید فطر ناصرالدین شاه به همراه دیگر مردم رفته بود پشت بام تا ماه را رویت کند که دختری از همسایه ها بالای پشت بام بود،ناصرالدین شاه به محض دیدن دختر گفت: «در شب عید آن پری رخ بی نقاب آمد برون…» ولی هر چه کرد طبع همایونی اش در گل گیر کرد و نتوانست ادامه آن را بگوید. شبی در محفلی در کنار بزرگان داستان آن شب را روایت کرد وگفت: من شب عید فطر مصرعی گفتم که ادامه آن را نتوانستم بسرایم؛ یکی از حضار گفت: دخترم طبع شعری دارد،بگذارید در این جلسه حضور داشته باشد.با نظر مثبت ناصرالدین شاه،دختر پشت پرده آمد و ادامه این مصرع را اینگونه سرود:«ماه می‌جستند مردم آفتاب آمد برون.» از قضا دختر پشت پرده همان دختری بود که به پشت بام آمده بود.

«در شب عید آن پری رخ بی نقاب آمد برون..
ماه می‌جستند مردم، آفتاب آمد برون.»

بیشتر بخوانید:

اصطلاح سبیلش را چرب کرد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا