داستان کوتاه

داستان کوتاه و جالب تعلیم گربه (گربه شمع به دست)

زن جوانی به گربه‌اش تعلیم داده بود تا هنگام شام خوردن او شمعدان در دست بگیرد...

صبح بخیر _ زن جوانی به گربه‌اش تعلیم داده بود تا هنگام شام خوردن او شمعدان در دست بگیرد

گربه که این کار را به خوبی یاد گرفت و موجب رضایت زن شد

زن تصمیم گرفت یک شب دوستانش را برای شام به خانه‌ی خود دعوت کند تا گربه‌ی هنرمندش را به آن‌ها نشان دهد

وقتی که میز شام چیده شد، گربه روی میز پرید و شمعدان را در دست گرفت

یکی از مهمانان برای آن که گربه را از این کار باز دارد، مقداری غذا در برابرش گذاشت

اما حیوان به غذا اعتنایی نکرد

یکی از مهمان ها تکه گوشتی جلوی گربه گرفت، ولی باز هم عکس العملی دیده نشد

عاقبت یکی از مهمان‌ها جعبه ای روی میز گذاشت و در آن را باز کرد

موشی از جعبه بیرون پرید

گربه شمعدان را انداخت و به دنبال موش شروع به دویدن کرد…“

ما هم مانند آن گربه هستیم، ظاهراً انسان‌های با فضیتی به نظر می‌آییم اما به محض رسیدن به لذایذ زندگی، به دنبال آن‌ها میدویم و چیزهای دیگر را فراموش میکنیم و اعتبار،آبرو و غرورمان را از خاطر می‌بریم

 

بیشتر بخوانید:

داستان کوتاه پاره آجر و ماشین آخرین سیستم

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا