۹ لحظه تردیدآمیز که نشان میدهد شما فردی رشدیافته هستید
خودتردیدی در ادبیات رشد فردی معمولا منفی تلقی میشود. ما معمولا آن را مانعی در مسیر رسیدن به اهدافمان میبینیم.
صبح بخیر _ اما لحظاتی از خودتردیدی و شکبهخود وجود دارد که به راستی نشان میدهد شما فردی رشدیافته هستید.
گاهی آن صدای درون سرتان که درباره تواناییها و تصمیمهایتان از شما سوال میپرسد حقیقتا چیز بدی نیست. با صبح بخیر همراه باشید تا ۹لحظه خودتردیدی را مرور کنیم که نشان میدهند شما فردی رشدیافته هستید:
۱.ترس از شروعهای تازه
شروع چیزهای تازه میتواند ترسناک باشد. شغل جدید، رابطه جدید یا سرگرمی جدید، ورود به مکانی تازه اغلب با خودش موجی از خودتردیدی به همراه دارد. این حس کاملا طبیعی است.
ترس از شکست، ترس از ناشناختهها، ترس از ملاقات با پیشبینینشدهها همه اشکالی از خودتردیدی هستند که میتوانند در لحظه شروع هر سفری دامن ما را بگیرند.
اما یک نکتهای وجود دارد. همین حسی که در شروعهای تازه به شما دست میدهد حاکی از آن است که دارید مرزهایتان را گسترش میدهید. شما دارید از یک منطقه امن خارج میشوید تا کارهای متفاوت و تازه را امتحان کنید.
این ترس با هدف عقب نگهداشتن شما رخ نمینمایاند بلکه میخواهد شما را به جلو هل دهد. این ترس نشانهای است از اینکه شما تکامل یافتهاید، یاد گرفتهاید و رشد کردهاید.
دفعه بعدی که در آغاز راه احساس ترس کردید آن را با آغوش باز بپذیرید و بدانید که این ترس میتواند شما را به رشد فردی سوق دهد. اجازه بدهید که این ترس شما را به سمت ظرفیتهای حقیقیتان راهنمایی کند.
ترس از شروعهای تازه میتواند منجر به شک بعدی شود….
۲.تجربه سندروم دغلباز
آیا تا کنون شده در موقعیتی قرار بگیرید و با وجودی که به قدر کافی شایستگی دارید، حس کلاهبرداری به شما دست دهد؟ این حس، سندروم دغلباز، نامیده میشود. شما ممکن است روی کاغذ همه شایستگیهای لازم برای به دست آوردن یک صندلی را داشته باشید اما وقتی نوبت عمل میشود نسبت به تواناییهایتان تردید میکنید.
مدام از خودتان میپرسید آیا به اندازه کافی برای بودن در این منصب مناسب هستم؟ آیا به اندازه کافی برای چنین شغلی باهوش هستم؟ آیا توانایی انجام این کار یا هدایت آدمها را دارم؟
در این لحظات خودتردیدی حس میکنید که آدمی فریبکار هستید. اما این احساسات خودتردیدی درواقع میخواهند شما را وادار کنند که سختتر کار کنید، بیشتر بیاموزید و رهبران بهتری شوید.
سندروم دغلباز باعث میشود که مدام تواناییهایتان را زیر سوال ببرید، اما درحین این کار شما را سوق میدهد تا به خودتان اثبات کنید که چنین نیست. این حس ترس باعث میشود که در دو بعد شخصیتی و حرفهای رشد کنید.
اگر به رغم همه دستاوردها و موفقیتهایتان حس میکنید که یک دغلکار هستید که برای موقعیت فعلی مناسب نیستید، یادتان باشد که حستان چندتان بد نیست. این حس نشانهای از آن است که شما از منطقه امن و آشنا قدم بیرونتر گذاشتهاید و قرار است که رشد کنید.
سندروم دغلکار به شک بعدی منجر میشود …
۳.تعلل در تصمیمگیری با فکروخیال زیاد
نشخوار فکری اغلب حس بار اضافی روی شانهها را به آدم میدهد. مثل آن است که مدام در ذهنتان مشغول حرف زدن با کسی هستید تا بتوانید یک تصمیم ساده بگیرید. چرخهای تمامنشدنی از تشخوار فکری در سرتان وجود دارد که منجر میشود به اینکه همه تصمیمها و توانمندیهایتان را زیر سوال ببرید.
اما یک رویکرد جالب وجود دارد. آیا میدانستید که نشخوار فکری با سطوح بالای خلاقیت مرتبط است؟ تحقیقات نشان میدهد افرادی که دچار نشخوار فکری و نگرانیهای افراطی هستند احتمال بیشتری دارد که دارای خلاقیت منحصربهفرد باشند. آنها میتوانند چندین نتیجه یا راهحل را برای یک مشکل تصور کنند که ضرورتا عصاره خلاقیت است.
دفعه بعدی که دچار نشخوار فکری شدید نگذارید که به خودتردیدیهایتان دامن بزند. درعوض آن را نشانهای از ظرفیت خلاقیت بدانید. نشانهای از اینکه قادرید به چیزها از زوایای متفاوت نگاه کنید و به راهحلهای نوین دست یابید.
اگر به نشخوار فکری دامن بزنید به شک بعدی میرسید …
۴.مقایسه خودتان با دیگران
ما هر روز رسانههای اجتماعی را بالا و پایین میکنیم و دیگران را میبینیم که احتمالا موفقتر از ما هستند و این باعث میشود که به خودمان شک کنیم. خیلی ساده میتوان در تله مقایسه خود با دیگران گرفتار شد و احساس کرد که از دیگران عقب ماندهایم.
اما میتوانید به آن به شکلی متفاوت نگاه کنید. وقتی خودتان را با دیگران مقایسه میکنید درواقع دیگران را به مثابه آینهای در مقابل خودتان میبینید که به شما نشان میدهد از چه چیزهایی در آنها خوشتان آمده و دوست دارید صاحب آنها باشید. این فکر رشددهنده است.
به جای آنکه با مقایسه خودتان با دیگران به خودتردیدی و شک به خود برسید، از آن به عنوان ابزاری برای اندیشه در خودتان استفاده کنید. از خودتان بپرسید چه چیزی در این آدم باعث شد که خودم را با او مقایسه کنم؟ آیا دلیلش آن است که او الهامبخش است؟ آیا من هدفی در زندگی دارم که باید به آن برسم؟
از این شیوه فکر به عنوان انگیزهای برای کار کردن روی نواحیای از زندگیتان استفاده کنید که مغفول مانده است. درگذر زمان این خودتردیدی به رشدتان کمک میکند.
یادتان باشد که هر کس سفری منحصربهفرد دارد پس از مقایسه به مثابه قطبنمایی برای پیدا کردن راه خودتان استفاده کنید.
اگر به مقایسه دامن بزنید به شک بعدی میرسید …
۵.انتقاد از ارزشهای خودتان
گاهگاه ارزشها و باورهایمان را زیر سوال میبریم. این خودتردیدی میتواند آرامشمان را بهم بزند و بنیاد هویتمان را بلرزاند.
اما پرسش از ارزشها لزوما بد نیست. درحقیقت، میتواند مسیری به سمت رشد فردی باشد. وقتی ارزشهایمان را زیر سوال میبریم میتوانیم رویکردهای تازهای به روی خودمان باز کنیم. درواقع باورهایی که عمیقا در تاروپود وجودمان پیچیده شده را زیر سوال میبریم و فضا را برای ارزشهای تازه باز میکنیم.
فرایند خودتردیدی میتواند به فهم بهتر از کیستیمان و آنچه حاضریم بابتش هزینه کنیم منجر شود. این خودتردیدی تشویقمان میکند تا ارزشهایمان را بر اساس تجربههایمان پالایش کنیم به جای آنکه کورکورانه آنچه اجتماع به ما دیکته میکند را درونی کنیم.
پس اگر مشاهده کردید که در حال زیر سوال بردن ارزشهایتان هستید، نترسید. این نشانه میگوید که شما در حال رشد فردی هستید. این فرایند را به مثابه خوداکتشافی در نظر بگیرید و اجازه دهید شما را به سمت زندگی غنیتر و اصیلتر هدایت کند.
۶.تحسینها معذبتان میکند
شده که کسی از شما تعریف کند و حالتان گرفته شود؟ تنها نیستید. بسیاری از ما تعریفها را با مهربانی میپذیریم و اغلب دستاوردهایمان را کماهمیت جلوه میدهیم یا کلا این تمجیدها را ناشنیده میگیریم.
این معذببودن اغلب ریشه در خودتردیدی دارد. ما از خودمان میپرسیم که آیا واقعا شایسته این تعریف هستیم یا آیا به قدر کافی خوبیم؟
اما یک رویکرد دلانگیز در این میان وجود دارد. این حس معذب بودن نشانهای از رشد است. این حس نشان میدهد که شما از دستاوردهایتان راضی نیستید. شما مدام برای بهتر شدن تلاش میکنید و میخواهید مرزهایتان را گسترش دهید.
تعریفها را نادیده نگیرید بلکه تلاش کنید آنها را با مهربانی بپذیرید. از آنها به عنوان یادآورهای تلاش سخت و موفقیتهایتان در نظر بگیرید. این تعریفها یعنی دیگران تلاش شما را به رسمیت شناختهاند. میتوان این تعریفها را با فروتنی پذیرفت. دفعه بعدی که کسی از شما تعریف کرد به جای نادیده گرفتن او، با مهربانی از او تشکر کنید و از آن به عنوان انگیزهای برای ادامه دادن رشد و ارتقائتان بهره بگیرید.
۷.ترس از موفقیت
همه ما برای موفقیت تلاش میکنیم. اما گاهی هر چه به موفقیت نزدیکتر میشویم این منظره دلهرهآورتر میشود. ممکن است ترس از موفقیت یک متناقضنما باشد اما خیلی بیشتر ازآنچه تصور کنید شایع است. افکاری مثل اینکه «اگر نتوانم از عهدهاش بربیایم یا اگر نتوانم موفق شوم؟» ذهن ما را درگیر میکند.
ترس از موفقیت ناشی از خودتردیدی و ترس از ناشناختههاست. اما ترس از موفقیت نشانه رشد شخصیت شماست. این ترس نیز نشان میدهد که شما دارید مرزهایتان را گسترش میدهید و در حال خارج شدن از منطقه امنتان هستید. این ترسناک است.
نگذارید این ترس شما را عقب نگه دارید بلکه آن را نشانهای از رشد فردی در نظر بگیرید و بگذارید که شما را به سمت دستیابی به اهداف بیشتر سوق دهد.
ترس از موفقیت اغلب ما را به سمت شک کردن به خلاقیتمان سوق میدهد.
۸.شک به خلاقیت
خلاقیت یک مفهوم فردی است. چیزی که از نظر کسی خلاقیت محسوب میشود ممکن است از نظر دیگری خلاقیت نباشد. این موضوع اغلب باعث میشود که ما به میزان خلاقیتمان شک کنیم.
اما خلاقیت فقط خلق یک شاهکار یا بیان ایدهای انقلابی نیست. خلاقیت یعنی تماشای جهان از منظری منحصربهفرد، حل مشکلات و مسائل به روشهایی جدید و بیان خالصانه و واقعی خودمان.
شک به خلاقیت نیز نشانهای از رشد است. این ترس یعنی دارید خودتان را از حصارها بیرون میکشید تا ایدههای نو و انگیزهبخش کسب کنید.
دفعه بعدی که نسبت به خلاقیتتان شک کردید، نگذارید این ترس شما را عقب نگه دارد. خلاقیت هیچ نسبتی با بینقصی ندارد؛ خلاقیت یعنی بروز دادن و بیان کردن. پس به بروز دادن و بیان کردن خودتان ادامه دهید، ایدههای جدید را کشف کنید و اجازه بدهید که خلاقیت شما رشد پیدا کند.
تردید به خلاقیت میتواند به شک بعدی یعنی شک به ارزش خودمان منجر شود.
۹.شک به ارزش خود
خودارزشمندی هسته اصلی هویت ما را شکل میدهد. تردید به ارزشمندی خودمان به طرز چشمگیری روی افکار، احساسات و رفتارهایمان اثر منفی میگذارد. وقتی نسبت به ارزشمند بودنمان شک میکنیم، شروع میکنیم به سوال کردن درباره اینکه آیا به قدر کافی، کافی هستیم؟ آیا به قدر کافی باهوش هستیم؟ آیا به قدر کافی توانمند هستیم؟
اما توجه کنید، شک به ارزشمند بودن نشانه فقدان و نداشتهها نیست بلکه نشانه رشد است. وقتی به میزان ارزشمند بودنتان شک میکنید درواقع تشخیص دادهاید که چیزی فراتر از دستاوردها، شکستها و یا چیزهایی که دیگران ممکن است دربارهتان فکر کنند، هستید.
شما درواقع در آغاز فهم این موضوع هستید که ارزش شما ذاتی و غیرقابل تغییر است. یعنی متوجه شدهاید که همینگونه که هستید، ورای تأییدات بیرونی، ارزشمندید.
پس آن لحظهای که ارزشتان را زیر سوال بردید، آن را فرصتی برای پیوند دوباره با خودتان در نظر بگیرید. به خودتان یادآوری کنید که ارزش شما با عوامل بیرونی تعیین نمیشود بلکه با کسی که در عمق وجودتان هستید، تعریف میشود.
از همه مهمتر یادتان باشد که شما همینگونه که هستید کافی هستید.
سخن آخر : رشد را فرایند ببینید نه مقصد
سفر رشد شخصی برای هر فردی منحصربهفرد است. مسیری بادخیز با قلههای موفقیت و درههای خودتردیدی است. اما ضروری است که یادتان بماند این لحظات خودتردیدی مسدودکنندههای مسیر نیستند بلکه نشانههای کنار جاده هستند که ما را به سمت رشد هدایت میکنند.
در این مسیر انتقاد از خود نقص نیست بلکه یک دارایی است. خودانتقادی نشان میدهد که شما درونگر هستید و برای رشد و هل دادن مرزهایتان به عقب آمادگی دارید.
از شکهایتان درباره خودتان چیز بیاموزید و یادتان باشد این یک فرایند است نه مقصد. از مسیر لذت ببرید.
بیشتر بخوانید:
چگونه یک بچه حرف گوش کن تربیت کنیم