۷ ویژگی زنی که نابالغ است
همه ما، حتی اگر نپذیریم، گاهگاهی نابالغانه رفتار میکنیم. وقتی عصبانی هستیم واکنشهای شدیدتر از معمول نشان میدهیم، وقتی غمگین هستیم ترشرویی میکنیم یا وقتی موجی از کلافگی بر ما غلبه میکند، به دیگران گیر میدهیم.
صبح بخیر _ همه ما، حتی اگر نپذیریم، گاهگاهی نابالغانه رفتار میکنیم. وقتی عصبانی هستیم واکنشهای شدیدتر از معمول نشان میدهیم، وقتی غمگین هستیم ترشرویی میکنیم یا وقتی موجی از کلافگی بر ما غلبه میکند، به دیگران گیر میدهیم.
تفاوت بین افرادی که گاهی به لحاظ عاطفی نابالغ هستند و افرادی که گاهی خطاهایی میکنند در تکرار و بسامد این رفتارها است.
۱.میگذارد که احساساتش بر او سلطه پیدا کنند
نکته کلیدی بلوغ عاطفی و احساسی خود-تنظیمی است. منظور چیست؟ یعنی در ترافیک شلوغ آنقدر عصبانی نمیشوید که صدایتان را روی سرتان بیندازید و به عالم و آدم پرخاشگری کنید. یعنی وقتی در بحث با همسر یا شریک عاطفیتان غمگین میشوید، با کلمات آزاردهنده سر او داد نمیزنید. یعنی این شما هستید که سوار احساساتتان هستید، نه برعکس.
خود-تنظیمی عاطفی یکی از ۵عنصری است که هوش هیجانی را شکل میدهد. هر چه هوش هیجانی بالاتری داشته باشید، به لحاظ عاطفی بلوغیافتهتر هستید، به همین دلیل است که توانایی خود-تنظیمی بسیار مهم است.
بنابراین زنی که کلماتی میگوید که بعدا از گفتنشان پشیمان میشود، هر بار که احساس ضعف یا صدمهدیدن میکند، از کوره در میرود و طوفانی از احساسات درونیاش را به طریقی نابالغانه بیرون میریزد.
۲.از عهده گفتوگوی کارساز برنمیآید
نظر مخالف داشتن همیشه هم بد نیست. درحقیقت، خیلی وقتها هست که تنازعات و درگیریها رابطه با دیگران را تقویت میکند و اجازه میدهد که افراد در سطحی عمیقتر یکدیگر را بشناسند. موشه راتسون، روانشناس، میگوید:
«وقتی کشمکشهای بین دو نفر به شکلی سازنده مدیریت شوند، باعث ساخته شدن اعتماد در رابطه میشوند. وقتی دو طرف با رعایت احترام، مستقیم و گشوده دیدگاههای مخالفشان را بیان کنند و با همکاری درگیریهایشان را حل کنند، میتوانند حس یکیبودن، برخورداری از اهداف مشترک و احترام دوجانبه را در رابطهشان ایجاد کنند.»
متأسفانه، نابالغی عاطفی و درگیری دو ترکیب وحشتناک هستند. زنی که هوش هیجانی پایینی دارد به سختی میتواند مسئولیت رفتارهایش را بپذیرد و نمیتواند اوضاع را از نقطهنظر دیگران ببیند و خطا و اشتباه خودش را بپذیرد.
بنابراین، ممکن است تلاش کند تا روایت را به نفع خودش بچرخاند، اشتباهات خودش را به دیگران نسبت دهد، موقعیت را ترک کند یا به عنوان آخرین حربه به سکوت پناه ببرد.
سهساعت اخموتخم و لبولوچه ورچیدن تاکنون به هیچکسی کمک نکرده است. درحقیقت این روش اغلب به مثابه تکنیک دستکاری و فریبکاری در نظر گرفته میشود زیرا افراد را در موقعیتی قرار میدهد که دچار سردرگمی، استرس و ناتوانی در پیدا کردن راهحل میشوند.
اختلافنظر زمانی جالب است که به شکلی بالغانه و با رفتاری مولد با آن کنار بیاییم.
۳.بیان نیازهایش برایش سخت است
یکی از دلایلی که زنان نابالغ در مشاجرات به مشکلات بزرگی دچار میشوند آن است که بازی گفتوگو نیاز به قدری سعی و تلاش دارد. وقتی از چیزی غمگین میشوند مستقیم دربارهاش حرف نمیزنند. درعوض، میگذارند طرف مقابل گیجتر شود و خودشان صبر میکنند ببینند طرف خودش متوجه نیازهای آنها میشود یا نه.
وقتی تأیید و توجه دیگری را میخواهند، برایشان سخت است که این را مستقیم بیان کنند، بنابراین به هزار طریق با اشاره سعی در بیان این مطلب میکنند که معمولا هم راه به جایی نمیبرند. بلوغ عاطفی بر مبنای صداقت، درستی و اراده محکم شکل میگیرد. وقتی به چیزی احتیاج دارید یا چیزی میخواهید، مهم است که بدانید چطور درخواست خودتان را به طریقی بیان کنید که از مرزهای گیجکردن دیگران و رفتار پرخاشگر-منفعلانه عبور کنید.
داون او. بریتویت، دکترای ارتباطات، چند توصیه در این زمینه دارد:
آگاهیمان را نسبت به نیازها و امیالمان افزایش دهیم.
به دیگرا نشان دهیم که روشهایی که برای ما اهمیت دارد با ما ارتباط برقرار کنند. _مثلا، میتوانید درباره زبان عشقی که ترجیح میدهید با دیگران صحبت کنید.
بپذیرید که نیازهای ما و دیگران برای ارتباط ممکن است در گذر زمان تغییر پیدا کند.
۴.همیشه میخواهد حرف حرف او باشد
روانشناس، ایمی لیوایس، میگوید:
«سازشپذیری وقتی که هر دو طرف به نوب سعی میکنند علایق طرف مقابل را در ذهن داشته باشند، باعث تقویت روابط صمیمانه میشود.»
او تأکید میکند که بین سازشپذیری سالم و خیانت کردن به نیازها و حس هویتمان تفاوت وجود دارد. سازشپذیری زیادازحد یکی از آسیبهای روانی است. سازشپذیری افراطی زمانی رخ میدهد که ما به شکل افراطی خودمان را برای برآورده کرده نیاز دیگری قربانی میکنیم.
سر مخالف این طیف نیز میتواند برای برخورداری از یک رابطه سالم بلندمدت اختلال ایجاد کند. وقتی به هیچشکلی نمیتواند به نحوی سازش کنید، اجازه نمیدهید که دیگران بتوانند با شما هممسیر و همراه شوند.
علاوهبرآن، چون نقطهنظرات و تجربههای دیگران را در هنگام تصمیمگیری لحاظ نمیکنید، ممکن است به عنوان فردی خودخواه، نامنعطف و بدون همدلی شناخته شوید.
ارتباطات سالم انسانی مبتنی بر گشودگی، حس درک دوجانبه و توانایی پیدا کردن راهحلی است که به نفع همه طرفها باشد. اما اگر زنی میخواهد همیشه خواست او برآورده شود …این نشانه دیگری از نابالغی عاطفی است.
۵.نمیپذیرد با برنامهها و شرایط جدید خودش را منطبق کند
بعضی زنها نمیتوانند با تغییرات از پیشبرنامهریزی نشده و ناگهانی که لاجرم در زندگی روزمره رخ میدهند کنار بیایند. مثلا فرض کنید که یک زوج قرار است به رستوران بروند و از قبل میز نگرفتهاند. وقتی به رستوران میرسند همهجا پر است. متوجه میشوند که رستورانهای اطراف هم به دلیل برگزاری یک رویداد ورزشی پر و شلوغ است. باران هم میآید و هوا هم دارد کمی سردتر میشود. به نظرتان اگر زن این رابطه نتواند به شکل آنی با تغییر برنامهها چفت شود و فقط غر بزند و شکایت کند، داستان ختم به خیر میشود؟
درست است که او نتوانسته در رستورانی که دوست داشته غذا بخورد، اما آیا به همین دلیل باید به جای آنکه نقشهای جدید بریزد، تمام بعدازظهر را نیز خراب کند؟
انعطافپذیری یکی مو مولفههای ضروری برای بلوغ عاطفی است. چرا؟
چون تنها قاعده مشخص در زندگی آن است که همه چیز لاجرم تغییر میکند. عدم قطعیت بخشی از هستی ماست و اگر نتوانیم با عدم قطعیت به صلح برسیم، همه چیز را هم برای خودمان و هم برای نزدیکترین آدمهای زندگیمان زهرمار میکنیم.
۶.او از پذیرش مسئولیتهای خودش سرباز میزند
یکی دیگر از ویژگیهای زنان نابالغ ترس از مسئولیتپذیری است. هر اتفاقی که بیفتد، آنها همیشه کمترین مسئولیت ممکن را میپذیرند. گویی بقیه باید مسئولیت همه امور را بپذیرند تا ایشان با خیالی فارغ از همه چیز به خوشگذرانیها و آسایششان برسند.
مشکلی که با این نوع طرز فکر وجود دارد آن است که مهم نیست چه تعداد آدم هیجانانگیز و جالب اطرافشان باشد، آنها هرگز نمیدانند این روابط تا کی دوام و اعتبار دارند.
اگر مهارتهای لازم برای خوداتکایی و مراقبت از خودتان را نداشته باشید، به محض آنکه مجبور شوید زندگی مستقلی پیدا کنید، همه چیز برایتان سختتر میشود.
۷.روی نقاط ضعف و مسائل حلنشدهاش کار نمیکند
درآخر، یکی از بزرگترین علامتهای نابالغی عاطفی در زنان، این نیست که مشکلات خاصی دارد، بلکه این است که روی حل این مشکلات کار نمیکند. ممکن است به دلیل تجربههای تلخ گذشته حامل دردهایی باشد، ممکن است به دلیل ناتوانی یا ضعف در خود-تنظیمی احساساتش، به راحتی از کوره در میرود یا ممکن است که مثل چسب به روابط عاشقانه میچسبد. هر مشکلی که دارد، به جای آنکه فعالانه بکوشد مسائلش را حل کند و تبدیل به انسان بهتری شود، مدام همان الگوهای گذشته را تکرار میکند.
میتوان هوش عاطفی را افزایش داد و تدریجی و آهسته تبدیل به فردی با بلوغ عاطفی شد، اما نیاز به شجاعت و تلاش دارد.
بیشتر بخوانید: