داستان کوتاه

من نوکر سلطانم نوکر بادمجان نیستم!

🟩من نوکر سلطانم نوکر بادمجان نیستم

روزی سلطان گرسنه بود و غذایی خواست. از آن‌جا که مهیّا کردن غذاهای دیگر، طول می‌کشید، فوراً بورانی بادمجان آماده کردند و آوردند. سلطان بادمجان را خورد و او را خوش آمد.
پس گفت: «الحق که بادمجان غذایی نیکوست.»
وزیری که آن‌جا بود،‌گفت «صد در صد درست می فرمایید قربان، هیچ غذایی در دنیا بهتر از بادمجان نیست. بادمجان خیلی خوشمزه است، بادمجان دوست داشتنی است،ومدّتی دراز در وصف بادمجان و خواصش سخن گفت و سلطان همچنان می‌خورد.

تا این‌که پادشاه سیر شدچند ساعتی که گذشت، بادمجان کار خودش را کرد. شکم شاه نفخ و ترش کرد. شاه حالش به هم خورد. وقتی با دست به روی شکمش می زد، مثل طبل صدا می داد. بعد از مدتی کوتاه دل درد شدیدی گرفت و مجبور شد داد و فریاد کند و به وزیرش بگوید:«خوردن بادمجان بدجوری مرا به اذیت می کند. اه! بادمجان هم شد غذا؟»

وزیردوباره بلافاصله تعظیمی کرد و گفت: «صد در صد درست می فرمایید قربان! بادمجان غذای واقعا مزخرفی است؛ دیر هضم می شود، نفخ و دل درد می آورد. کاش اصلا بادمجان وجود نداشت. بهتر است به جارچیان بگوییم که همه جا جار بزنند و بگویند که به دستور شاه کاشتن بادمجان ممنوع شده است.»

پادشاه با این جواب ها و واکنش های متناقض وزیرش عصبانی شد و گفت: «خجالت نمی کشی؟ تو همین دو سه ساعت پیش داشتی از خوبی های بادمجان می گفتی!»

وزیر گفت: «بله قربان، من نوکر سلطانم نه نوکر بادمجان. هرچه که شاه بگوید، من حرف او را تایید می کنم. اگر بگوید بادمجان بد است، ده تا دلیل برای بد بودن بادمجان می آورم و اگر هم بگوید بادمجان خوب است، ساعت ها درباره ی خوبی های بادمجان حرف می زنم.»

🔹نوکر بادمجان به کسانی اطلاق می‌شود که به اقتضای زمان و مکان به سر می‌برند و در زندگی روزمره‌ی خود تابع هیچ اصل و اساس معقولی نیستند. عضو حزب باد بوده و از هر طرف که باد مساعد بوزد به همان سوی می‌روند و از هر سمت که بوی کباب استشمام شود به همان جهت گرایش پیدا می‌کنند.
خلاصه طرفدار حاکم منصوب هستند و با حاکم معزول به هیچ وجه کاری ندارند. آنان بخاط منفعت موجود عقیده‌ی ثابت و راسخ ندارند.

بیشتر بخوانید:

یک بام و دو هوا!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا