صبح بخیر _ در سال ۱۹۲۲، آلبرت اینشتین در یک هتل در توکیو اقامت داشت. بدون هیچ پولی برای انعام دادن به مامور تحویل هتل، او در عوض دو نوشته روی کاغذهای یادداشت هتل در مورد شادی و موفقیت به او داد . در حالی که این مرد احتمالا قادر به خواندن توصیه ها نبود، متوجه ارزش آنها شد و آنها را نگه داری کرد. در اکتبر سال جاری ، برادرزادهی مامور تحویل این یادداشت ها را به قیمت ۱.۳ میلیون دلار فروخت.
در یکی از یادداشتها گفته است : “هرجا که خواستهای وجود دارد راهی وجود دارد” (اگر چیزی را واقعا بخواهی، راهی برای انجام آن پیدا میکنی). و در دیگری گفته است: “یک زندگی آرام و فروتنانه، خوشبختی بیشتری نسبت به پیگیری موفقیت و بیثباتی مداوم که همراه آن است، به ارمغان خواهد آورد” مولتی ملیونر “مو گاودات” به طور عجیبی پس از تلاشش برای رسیدن به فرمول خوشبختی به نتیجه مشابهی رسید. ظاهرا او در زندگی اش به همه چیز رسیده بود. او یک مدیراجرایی ارشد گوگل بود، در خانه ای بسیار بزرگ زندگی می کرد . با معشوقهی زمان دانشگاه خود ازدواج کرده بود و صاحب دو فرزند زیبا شده بود.
او بسیار ثروتمند بود. یک بار یک خودرو رولز- رویس قدیمی و گرانقیمت را در یک لحظه و بدون لحظهای فکر خرید.
مردم فکر می کردند او یک زندگی کامل و بینقصی دارد، اما “مو” بسیار غمگین بود.
“مو” معتقد بود خوشبختی را میتوان در یک کد کامپیوتری بدست آورد. او میخواست الگوریتمی را پیدا کند که بتواند خوشبختی کامل را به ارمغان بیاورد.
همراه پسرش علی یک فرمول ایجاد کردند ، “مو” فکر میکرد این فرمول هنر خوشبختی را تکمیل میکند.
سپس اتفاق وحشتناکی افتاد ، علی برای یک عمل آپاندیس معمولی بهطور اورژانسی به بیمارستان انتقال داده شد. یک سوزن اشتباها یک شریان اصلی را سوراخ کرد. ارگانهای حیاتی پسر ۲۱ ساله او یکی پس از دیگری از کار میافتادند. زمان خداحافظی فرا رسیدهبود . “مو” و همسرش پیشانی علی را بوسیدند و بیمارستان را ترک کردند. غم و اندوه آنها را فرا گرفت.
“مو” دکترها را برای مرگ فرزندش مقصر میدانست و همچنین خودش را سرزنش میکرد. همسرش به او گفت مقصر دانستن دیگران علی را برنمیگرداند. این حرف بر روی مو تاثیر گذاشت.
او شروع به دیدن مرگ علی از زاویه دیگری کرد. او صدای پسرش را در سر خود میشنید که میگفت : من دیگر مردهام پاپا . شما نمی توانی کاری برای تغییر آن بکنی، بنابراین باید شرایط جدید را قبول کنی.
هروقت ذهن “مو” به سمت افکار منفی میرفت، او از خود میپرسید اگر علی بود در این وضعیت چه میگفت.
پس از مرگ علی ، پدرش فرمول خوشبختیای را که با کمک پسرش به وجود آورده بود را به یاد آورد . H ≥ e – E “خوشبختی بزرگتر یا مساوی است با رویدادهای زندگی منهای انتظارات (ما) از زندگی.” او فهمید تلاش او برای کارهای مادی او را خوشحال نمیکند. انتظارات او از این که او فکر میکند زندگی باید چگونه باشد نیز اورا خوشحال نمیکند.
“مو” گفت: “ من انتظاراتم را تغییر دادم . بجای اینکه فکر کنم به اینکه پسرم هرگز نباید میمرد ، انتخاب کردم که بخاطر زمانهایی که ما (باهم) داشتیم ، سپاسگذار باشم.
“مو” اکنون اعتقاد دارد که خوشبختی چیزی نیست که ما باید برای آن تلاش کنیم. خوشبختی لذت بردن از لحظهی کنونی و قانع بودن به آنچه بدست می آوریم در مقابل آنچه که میخواستیم است.
بیشتر بخوانید: