دانستنی هاویژه/توضیح دار

دانشمندانی با رفتارهای عجیب‌وغریب

دانشمندان اغلب به داشتن رفتارهای عجیب معروف‌اند. بالاخره آن‌ها در زمره آدم‌هایی هستند که عقیده‌هایی را که دیگران به آن باور ندارند دنبال می‌کنند، بنابراین انتظار می‌رود که برخی عقاید آن‌ها هم عجیب‌وغریب باشد.

صبح بخیر _ دانشمندان اغلب به داشتن رفتارهای عجیب معروف‌اند. بالاخره آن‌ها در زمره آدم‌هایی هستند که عقیده‌هایی را که دیگران به آن باور ندارند دنبال می‌کنند، بنابراین انتظار می‌رود که برخی عقاید آن‌ها هم عجیب‌وغریب باشد.

 بسیاری دانشمندان شخصیت‌های عجیب و نیشداری داشتند و بسیاری نیز عالمانی بودند که نمی‌توانستند محدودیت‌های ذهن ضعیف دیگران را درک کنند. تعداد اندکی نیز در کسب دانش پا را چنان فراتر گذاشتند که به نتایج وحشتناک و خطرناک رسیدند.

دانشمندی که معتقد بود نباید به لوبیا دست زد و گلویش را بریدند!
می‌توانید از فیاغورث، دانشمند یونانی، به خاطر قضیه هندسی‌اش سپاسگزار باشید. اما برخی از عقاید او در طی زمان دوام نیاورده‌اند. مثلا، فیاغورث طرفدار فلسفه گیاهخواری بود اما یکی از اصول تخطی‌ناپذیر او ممنوعیت کامل دست زدن یا خوردن لوبیا بود. بر اساس افسانه‌ها همان لوبیا بود که جان فیاغورث را گرفت. می‌گویند فیاغورث بعد از آنکه توسط عده‌ای مورد تعقیب و گریز قرار می‌گیرد، به مزرعه می‌رسد و آنجا تصمیم می‌گیرد به جای آنکه وارد مزرعه شود، مرگ را بپذیرد. مهاجمان نیز به سرعت گلوی او را می‌برند. (در تاریخ به‌طور دقیق گفته نشده که این مهاجمان به چه دلیل فیثاغورث را دنبال می‌کردند.)

دانشمندی که دیر دستشویی رفت و مثانه‌اش ترکید!
تیکو براهه، یک منجم دانمارکی در قرن شانزدهم بود که زندگی و مرگ عجیب و غریبی داشت. او بینی‌اش را در جریان یک دوئل در کالج از دست داده بود و از آن زمان یک بینی پروتزی فلزی داشت. او عاشق مهمانی بود. او جزیره اختصاصی خودش را داشت و دوستانش را برای گریز از زندگی روزمره به بی‌خیال‌ترین حالت ممکن به قصرش دعوت می‌کرد. او حتما به مهمانانش گوزنی که دست‌آموز کرده بود و کوتوله‌ای به نام جپ که به عنوان «دلقک دربار» در زیر میز نگه‌داری می‌کرد و گاهی تکه‌های غذا را به سمتش پرتاب می‌کرد تا بخورد، نشان می‌داد. اما عشق او به مهمانی احتمالا دلیل مرگ او هم بود. در یک مهمانی در پراگ، براهه اصرار داشت با وجودی که مثانه‌اش پر بود و نیاز به دستشویی داشت، پشت میز غذا بماند زیرا فکر می‌کرد ترک میز بی‌کلاسی است. این کارش اشتباه بود، براهه دچار عفونت کلیه شد و ۱۱روز بعد در سال ۱۶۰۱ مثانه‌اش ترکید.

دانشمندی که قبل از ورود به هر ساختمان ۳بار آن را طواف می‌کرد!
نیکولا تسلا یکی از قهرمانان مغفول‌مانده تاریخ است. او در سال ۱۸۸۴ از صربستان به آمریکا رفت و خیلی سریع کار با توماس ادیسون را شروع کرد و توانست موفقیت‌های کلیدی زیادی در زمینه‌های رادیو، رباتیک و برق کسب کند که برخی از این موفقیت‌ها به اسم ادیسون تمام شد (تسلا واقعا کسی بود که لامپ را اختراع کرد نه ادیسون). اما تسلا صرفا در جستجوی علم وسواسی عمل نمی‌کرد. او احتمالا دچار اختلال وسواس اجباری بود و از دست زدن به هر چیزی که قدری کثیف بود، مو، گوشواره مروارید یا هر چیزی که اطرافش بود خودداری می‌کرد. علاوه بر آن، او نسبت به عدد ۳ دچار وسواس شده بود و قبل از آنکه وارد هر ساختمانی شود ۳ بار دور آن می‌چرخید. در ضمن با هر وعده غذایی، دقیقا ۱۸ دستمال کاغذی را برای پاک کردن وسایل غذا استفاده می‌کرد و آنقدر این وسایل را می‌سایید تا برق بزنند.

دانشمند فیزیکدانی که نمی‌دانست باتری چطور کار می‌کند!
می‌توان گفت که ورنر هایزنبرگ فیزیکدان نظری درخشان اما حواس‌پرتی بود. این فیزیکدان نظری آلمانی در سال ۱۹۲۷، معادله معروف عدم قطعیت در مکانیک کوآنتوم را توسعه داد، قوانینی که می‌توانند رفتار ذرات کوچک در مقیاس زیراتمی را توضیح دهند. اما او در آزمون دکترا رد شد چون تقریبا هیچ چیزی درباره تکنیک‌های فیزیک تجربی نمی‌دانست. به خصوص وقتی یکی از استادان که به او شک کرده بود در روز کمیته درجه دکترا از او پرسید باتری چطور کار می‌کند، او هیچ چیزی درباره این موضوع نمی‌دانست.

دانشمند همه‌چیز دانی که درکی از محدودیت سایرین نداشت!
رابرت اوپنهایمر فیزیکدانی مسلط به چند علم بود. او ۸ زبان می‌دانست و طیف علاقه‌مندی‌های او گسترده و شامل شعر، زبان‌شناسی و فلسفه می‌شد. برای همین درک محدودیت‌های دیگران برای اوپنهایمر دشوار بود. مثلا او در سال ۱۹۳۱ از یکی از همکارانش در دانشگاه کالیفرنیا برکلی به نام لئو ندلسکی خواست که یک سخنرانی برایش آماده کند و تأکید کرد که این کار آسان است چون همه چیز در کتابی که اوپنهایمر به او داده بود، موجود بود. چند لحظه بعد، همکار گیج و مبهوت به سراغ اوپنهایمر رفت چون کتاب کلا به زبان هلندی بود. پاسخ اوپنهایمر چه بود؟ او گفت: «ولی هلندی که خیلی آسونه!»

دانشمندی که همه روزهای زندگی‌اش را هر یک ربع یکبار نوشته است!
باکمینستر فولر معمار و دانشمند و شهرتش را مدیون خلق گنبد ژئودسیک، چشم‌انداز علمی-تخیلی شهرهای آینده‌نگر و خودرویی به نام دیمکاسیون در دهه ۱۹۳۰ بود. اما فولر هم یک رفتار عجیب داشت. معروف است که او سه ساعت روی دستش می‌بست که هر کدام مناطق زمانی متفاوتی که او در سراسر جهان طی می‌کرد را نشان می‌داد و سال‌ها بود که فقط دو ساعت در روز خوابیده بود که به این نوع خواب «خواب دیماکسیون» می‌گفت. (او مجبور شد دست از این روش بردارد زیرا همکاران او نمی‌توانستند مثل او نخوابند.) اما این نابغه وقت زیادی را نیز صرف وقایع‌نگاری زندگی‌اش کرد. او از سال ۱۹۱۵ تا ۱۹۸۳ که از دنیا رفت، جزییات زندگی روزمره‌اش را که شامل هر ۱۵دقیقه می‌شد، نوشته بود. نتیجه این خاطره‌نویسی که به نام پرونده‌های وقایع‌نگاری دیماکسیون شناخته می‌شود، یک پرونده با ارتفاع ۸۲متر است که در دانشگاه استنفورد نگهداری می‌شود.

دانشمند ریاضیدانی که بی‌خانه بود!
پال اردوش یک نظریه‌پرداز اعداد اهل مجارستان بود. او آنچنان خودش را وقف کار کرده بود که هرگز ازدواج نکرد، همه وسایلش در یک چمدان جای می‌شد و اغلب بدون آنکه خبر بدهد جلوی در دفتر همکارانش ظاهر می‌شد و بعد از یکی- دو روز که روی مسئله‌ای کار می‌کرد از دفتر خارج می‌شد و می‌گفت: «ذهنم باز است!» در سال‌های آخر عمرش قهوه و قرص کافئین و آمفتامین می‌خورد تا بیدار بماند و ۱۹ تا ۲۰ساعت در روز روی مسائل ریاضی کار می‌کرد. به نظر می‌رسد ذهن تک‌بعدی او بالاخره نتیجه داد: این ریاضیدان ۱۵۰۰ مقاله مهم منتشر کرد و اکنون ریاضیدان‌ها «عدد اردوش» خودشان را محاسبه می‌کنند: این رقم نشان می‌دهد که فاصله همکاری هر ریاضیدان با مقاله پال اردوش چند نفر است.

دانشمندی که قفل گاوصندوق باز می‌کرد!
ریچاد فیمن، یکی از پربارترین و معروف‌ترین فیزیکدان‌های قرن بیستم بود او در پروژه سری منهتن، که تلاش بسیار سری آمریکا برای ساخت بمب اتم بود، مشارکت داشت. اما این فیزیکدان عملا جوکر و مایه دردسر هم بود. او در زمانی که روی پروژه منهتن کار می‌کرد، در اوقات فراغت با قفل‌ها و گاوصندوق‌ها ور می‌کرد و آن را رمزشکنی می‌کرد تا نشان دهد که این سیستم‌ها تا چه حد به سادگی رمزشکنی می‌شوند. این پایان ماجراجویی‌هایش نبود. او در مسیر ارائه نظریه الکترودینامیک‌های کوآنتومی که برایش جایزه نوبل به همراه داشت، کارشناس زبان مایایی شد، آواز فولکور مغولی یاد گرفت و توضیح داد که چطور واشرهای حلقوی لاستیکی به انفجار فضاپیمای چلنجر در سال ۱۹۸۶ منجر شد.

دانشمندی با لاک صورتی روشن!
مهندس الکترونیک و ریاضیدان بریتانیایی، الیور هیوساید، تکنیک‌های پیچیده ریاضی را برای آنالیز مدارهای الکتریکی و حل معادله‌های دیفرانسیل به خدمت گرفت. اما یکی از دوستانش این نابغه خودآموخته را «عجیب‌وغریب شماره یک» می‌نامید. مبلمان خانه مهندس آجرهای عظیمی از جنس سنگ گرانتیت بود، ناخن‌هایش را به رنگ صورتی روشن لاک می‌زد، روزها غذایش فقط شیر بود و احتمالا دچار پایرگرافیا [پیش‌نویسی] بود؛ یک وضعیت ذهنی که باعث می‌شود فرد میل شدیدی به نوشتن پیدا کند.

دانشمندانی که با دینامیت به هم حمله می‌کردند!
در دوران تب جستجوی دایناسور در دهه ۱۸۰۰ و اوایل ۱۹۰۰، دو مرد از همه فنون تاریک‌شان علیه یکدیکر استفاده کردند تا تلاش دیگری را در پیدا کردن فسیل‌های دایناسور خنثی کنند. اوتنیل چارلز مارش، دیرینه‌شناس در موزه پی‌بادی در دانشگاه ییل و ادوارد درینکر کیپ، که با آکادمی علوم طبیعی فیلادلفیا کار می‌کرد، اول خیلی ملایم کارشان را با هم شروع کردند اما خیلی زود نفرت از هم در وجودشان ایجاد شد. در یکی از گردش‌های شکار فسیل، مارش به محافظان معدن فسیل رشوه داد تا هر فسیلی پیدا می‌کنند او را خبر کنند. در یکی دیگر از جستجوها، مارش جاسوس‌ها را به همراه تیم کاپ فرستاد. شایعه‌ها اینطور چرخیده بود که هر دو نفر بسترهای استخوان‌ را با دینامیت منفجر می‌کنند تا از کشف‌های تازه توسط دیگری پیشگیری کنند. آن‌ها سال‌ها در علمی‌ترین مقالات به هم تاختند و همدیگر را تحقیر کردند و هر کسی دیگری را به رفتارهای مالی ناشایست و ناتوانی در مطبوعات متهم می‌کرد. با این حال، دو محقق کمک‌های بزرگی به رشته دیرینه‌شناسی کردند: دایناسورهای نمادینی مثل استگوسور، تریسراتوپس، دیپلوداکس و آپاتوسورس همگی به لطف کاوش‌های این دو نفر پیدا شدند.

 

بیشتر بخوانید:

ترفندهای پنهانی و زیرکانه رستوران ها برای تحت تأثیر قرار دادن ما

منبع
راهنماتو

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا