داستان کوتاه
داستان کوتاه پیرمرد و پسرک کر ولال
پيرمرد هر بار كه ميخواست اجرت پسرك واكسیِ كر و لال را بدهد
صبح بخیر _ پیرمرد هر بار که میخواست اجرت پسرک واکسیِ کر و لال را بدهد، جمله ای را برای خنداندن او بر روی اسکناس مینوشت. این بار هم همین کار را کرد. پسرک با اشتیاق پول را گرفت و جملهای را که پیرمرد نوشته بود، خواند. روی اسکناس نوشته شده بود: وقتی خیلی پولدار شدی به پشت این اسکناس نگاه کن. پسر با تعجب و کنجکاوی اسکناس را برگرداند تا به پشت آن نگاه کند. پشت اسکناس نوشته شده بود: کلک، تو که هنوز پولدار نشدی. پسرک خندید با صدای بلند، هرچند صدای خنده خود را نمیشنید.
همیشه پر از مهربانی بمان و دلیل شادی دیگران باش، حتی اگر هیچکس قدر مهربانیت را نداند، این ذات توست که مهربان باشی، تو خدایی داری که به جای همه برایت جبران میکند.
بیشتر بخوانید: