طنز و خنده

چیزی که من می گویم، چیزی که مامانم می‌شنود

البته این فقط یک شوخی بود و شامل همه مامان‌ها نمی‌شد.

من می گم: مامان دارم با بچه‌ها میرم برف بازی.
مامانم می‌شنوه: داریم میریم کوه‌های هیمالیا، هر لحظه ممکنه بهمن بیاد و زیر برف مدفون بشیم.
من می گم: قراره با رفقا بریم پینت بال.
مامانم می‌شنوه: قراره با گلوله‌های رنگی پلاستیکی در حد مرگ به هم تیراندازی کنیم.
من می گم: امشب یه‌کم دیر میام.
مامانم می‌شنوه: کلاً برای همیشه رفتم، یک سال دیگه توی جوی آب پیدام می‌کنین.
من می گم: نه فعلاً میل ندارم.
مامانم می‌شنوه: می‌خوام هیچ‌وقت غذا نخورم تا در کل به دیار باقی بشتابم.
من می گم: سوپ غذا نیستا.
مامانم می‌شنوه: من قدر زحمت‌ها و مهربونی‌هات رو نمی‌دونم، من مثل بچه‌های مردم نیستم که به حرف مامانم گوش بدم.
من می گم: مامان خیلی خیلی دوستت دارم.
اون می‌شنوه: مامان خیلی خیلی دوستت دارم، اما پول لازمم.
البته این فقط یک شوخی بود و شامل همه مامان‌ها نمی‌شد؛ تهش ۹۹ درصد مامان‌ها این جوری باشن. خلاصه ما مخلصیم.

 

بیشتر بخوانید:

واکنش خنده‌دار یک گربه حین تماشای کارتون تام و جری

منبع
خراسان

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا