۷ قانون طلایی گریز از طلاق
همین انتظاری که از عشق داریم، همین که می خواهیم به مدد عشق و با چوب جادو همه گرفتاری مان را حل کنیم، بی آنکه بیاموزیم چگونه عشق بورزیم، شاید در نهایت منجر به رنج و عذاب مان شود.
صبح بخیر _ وقتی عاشق می شویم، حس می کنیم که می توان به مدد عشق تا ابد خوشبخت و شاد بود؛ اما عشق، این سرچشمه خرسندی چه بسا که گاهی مایه رنج مان می شود. کجای کار به خطا رفتیم؟ آیا بلد نبودیم عشق بورزیم؟ یا مقصر اصلی معشوقی بود که اساساً اشتباه انتخابش کرده بودیم؟ شاید این ما بودیم که با باور قلبی به قدرت عشق، خود را چشم و گوش بسته، بدان واگذاردیم و هرگز نکوشیدیم مهارت و هنر عشق ورزیدن و دوست داشتن را بیاموزیم.
آمار بالای طلاق نگران مان می کند، چه بسیار زوج های جوانی که زود از رابطه با هم ناامید می شو ند و چه بسیار کسانی که ترجیح می دهند ازدواج نکنند، زیرا که چشم انداز رابطه زناشویی را حتی به رغم عشق روشن نمی بینند.
آیا عمده این جدایی ها به دلیل سوئ تفاهم، عدم تفاهم، و اختلاف نظر بین زوجین است؟ یا طرفین انتظار زیادی از عشق دارند که برآورده نمی شود.
روزنامه گاردین چند سال پیش برای بررسی این نارضایتی ها سراغ آلن دو باتن نویسنده سوئیسی مسیر عشق رفت، و از نگاه این فیلسوف، این مسأله را از زاویه ای دیگر کاوید. با ما همراه باشید.
ما انتظار داریم که عشق سرچشمه بزرگترین شادی های مان باشد، اما، عملاً گاهی منجر به بدبختی مان می شود. رنجی که از ورود به رابطه و سپس ترک آن می بریم، جانکاه است.
آمار جدایی زوجین در بریتانیا نزدیک به ۵۰ درصد و کسانی که از سر اجبار و به دلایلی در رابطه مانده اند، چرا که فعلاً امکان ترک رابطه را ندارند، نیز چیزی حدود ۴۰ درصد است. مشکلات با سحر و جادو حل نمی شوند، اگر که ریشه ها و علت ها را دریابیم می توانیم قدمی رو به جلو برداریم و از احتمال تنها شدن مان بکاهیم.
مشکل آنجا شروع می شود که ما به رغم همه ی آمارها و اعداد و ارقامی که می شنویم، به قدرت عشق ایمان داریم، و هیچ داده ای از هیچ منبعی نمی تواند ایمان به قدرت عشق را متزلزل کند.
وقتی عاشق می شویم فکر می کنیم جدایی فقط مال دیگران است و هیچ به ما مربوط نمی شود.ما بر این باوریم که عشق شور و اشتیاقی است که از دل برمی خیزد و خودش راهش را پیدا می کند، هیچ به ذهن مان هم خطور نمی کند که عشق هم مهارتی است که باید آموخته شود.
همین انتظاری که از عشق داریم، همین که می خواهیم به مدد عشق و با چوب جادو همه گرفتاری مان را حل کنیم، بی آنکه بیاموزیم چگونه عشق بورزیم، شاید در نهایت منجر به رنج و عذاب مان شود.
از نظر آلن دو باتن عدم آگاهی ما از مهارت های عاطفی و اینکه چگونه دوست داشته باشیم و دوست داشته شویم، سبب ساز ناامیدی مان می شود. باید که مهارت مان را در عشق ورزیدن به دیگری بهبود ببخشیم و در این راه بکوشیم. ما برای ورود به یک رابطه و ماندن در آن زمانی آماده هستیم که بدانیم و بپذیریم که:
۱- چیزی به نام رابطه کامل وجود ندارد
چیزی به نام عشق کامل وجود ندارد. هیچ کس صد درصد کامل نیست. هیچ کس حتی از نگاه کسی که عاشق و به اصطلاح کور است، کامل نیست. همه ما ایرادها و عیب هایی داریم. همسر ما ممکن است گاهی کلافه مان کند، ممکن است گاهی بسیار غیرقابل انعطاف، تحریک پذیر و بد خلق شود. گاهی پیش می آید که اصلاً قادر به درک شما نیست. خودِ شما هم دقیقاً همین طورید.
پس دنبال یک رابطه یا فرد صد در صد ایده آل و کامل نباشید. همین که در کنار هم احساس رضایت و شادی کنید، برای وفادار بودن و ماندن در رابطه کفایت می کند. به احظه های شاد ی در کنار هم بودن فکر کنید و قدر ان را بدانید.
۲- مقصر اصلی همه دردسرها عشق است نه معشوق
وقتی در رابطه با مشکلی مواجه می شویم اغلب برآنیم که تقصیر را فوراً به گردن شریک رابطه مان بیاندازیم. بالاخره کسی مسئول رنجش و درد ماست، و چه کسی در دسترس تر از همسرمان.
در همین راستا برای رفع مشکل کوچک ترین تلاشی نمی کنیم، خیلی خودمان را خسته نمی کنیم، با بی صبری و کم حوصله گی رابطه را ترک می کنیم و می کوشیم این بار در پیدا کردن فرد کامل ِ ایده آل مان به خطا نرویم.
چه بهتر می بود که ایده ال ها، انتظارات و نگاه مان به رابطه را اصلاح می کردیم و به عوض اینکه همه مشکلات را به گردن معشوق بیاندازیم، مقصر واقعی، عشق، را می شناختیم و درک درستی از آن به دست می آوردیم.
۳- بسیار بسیار باید که با شریک زندگی مان مهربان باشیم
وقتی عاشق می شویم و زندگی مشترک را آغاز می کنیم، شاید حتی بدون اینکه متوجه باشیم، درخواست ها و خواسته های مان غیر منطقی می شوند. انتظارات مان رنگ و بویی از خود خواهی به خود می گیرند.
زندگی مشترک با عشق زندگی مان یعنی که او را بیش از هر کس دیگری در دنیا دوست داریم و رفع نیازهایش را الویت زندگی مان می دانیم؛ یعنی اینکه بیش از هر کسی دیگری باید با او مهربان باشیم.
اما آنچه عملاً و به عینه در زندگی مشترک دیده می شود چیزی غیر از این است. این هیولاهای عاشق با هم بسیار نامهربانند و با گذر زمان بدتر هم می شوند.
شخصی که دوستش داریم و با او زندگی می کنیم اکنون در گیر وظایف اجتناب ناپذیری شده است که به تدریج خسته اش می کنند. همسر شما اکنون مادر یا پدر شده است با بی شمار وظایفی که بر گردن دارد، خانه تبدیل به رستورانی شده است که هر آن باید آماده خدمات دادن باشد، نگهداری از بچه ها، تأمین هزینه های زندگی، مدیریت مخارج و هزینه ها، و بی شمار وظایف خرد و کلان دیگر.
روشن تر بگوییم، بهترین معشوق ما اکنون شده است بهترین مشاور، آشپز، پرستار، مشاور مالی، راننده و شریک جنسی مان. شما به اتفاق هم خانواده ای تشکیل می دهید، فرزندانی بزرگ و تربیت می کنید، تعطیلات می روید، تمایلات جنسی تان را بررسی می کنید؛ این شرح وظایف چنان سخت و پیچیده است که در هیچ بازار کاری لنگه ندارد!
پس با یکدیگر مهربان بودن حاصل درک این شرایط است. در چنین وضعیتی عشق باید که ایجاد امنیت کند، و فروتنی در قبال یکدیگر و بخشش بیاورد.
همه
لرزش دست و دلم از این بود که
عشق پناهی گردد
پروازی نه
پناهگاهی گردد
آی عشق آی عشق آی عشق
چهره آبی ات پیدا نیست
۴ – بیش از آنکه دوست داشته شوید، دوست بدارید و عشق بورزید
وقتی وارد رابطه می شویم، بسیار انتظار داریم که همسرمان عاشق مان باشد. خود را در کنارش هنوز همان کودک ِ دوران طفولیت مان می بینیم که عشق و پرستاری بی دریغ والدین همواره نصیب اش می شد؛ اما یادمان باشد که ما چنان گرم ِ شادی و خرسندی بودیم که نمی فهمیدیم والدین مان چه بسیار وقت ها که خشم و غضب یا اندوه و اشک شان را از ما مخفی می کردند.
اما مهارت عاطفی و بلوغ عاطفی در زندگی زناشویی به تجربه نشان داده است که در زنگی مشترک زناشویی باید که بیش از آنکه دوست داشته می شویم ، دوست بداریم تا زندگی با همه بالا و پایین هایش دوام بیاورد.
5- بپذیرید که روابط زناشویی نیاز به مدیریت بالایی دارد
وقتی غرق عشق و عاشقی هستیم، ناخودآگاه روابط مان را بر حسب عواطف می بینیم و پیش می بریم. اما آنچه یک زوج موفق را در زندگی پیش می برد بیشتر از احساسات و عواطف، خِرد است. زندگی زناشویی نسبت به یک کسب و کار بسیار پیچیده تر و مفصل تر است.
زندگی زناشویی می طلبد که فهرستی از کارهایی که باید انجام شوند، تهیه گردد و وظایف، مسئولیت ها، مخارج، هزینه ها، بودجه ها به تفکیک مشخص باشند.هیچکدام از این کارها هیچگونه جایگاهی در چارت شغلی جامعه ندارند، حقوق، بیمه، مزایا و سابقه ای برای آن تعریف نمی شود. بنابراین، کسانی که موظف به انجام آنها هستند، به احتمال زیاد از آنها رنجیده میشوند و احساس میکنند که مشکلی در زندگیشان رخ داده است که مجبور شدهاند خود را از نزدیک با آنها درگیر کنند.
با این حال، این وظایف همان چیزی است که می طلبد واقعاً «عاشقانه» در یک زندگی زناشویی پایدار انجام شوند.
۶- درک کنیم که رابطه جنسی و عشق همیشه همراه هم نمی مانند
دیدگاه عمومی این است که در زندگی مشترک عشق و رابطه جنسی همواره در کنار هم بمانند. اما برای بسیاری این فقط بیش از چند ماه یا در بهترین حالت، یک یا دو سال بیشتر نمی پاید؛ و این تقصیر کسی نیست.
در طول زندگی زناشویی دغدغه ها تغییر می کنند، مشکلات بیشتر می شوند؛ تربیت یک نسل دیگر، مدیریت امور خانه، تأمین بوجه برای هزینه ها و مخارج، و ریز و درشت دغدغه های ناگزیر همگی سبب می شوند که میل و احساس و روابط جنسی هم دستخوش تغییر شوند.
باید وقتی که قرار است در یک رابطه دراز مدت دوام بیاوریم می طلبد که به رضایت ها و خرسندی ها و خوشی هامان نگاهی از زاویه ای دیگر بیاندازیم. تسلیم و رضا در برخی شرایط عبور از بحران ها را سهل تر می کند.
۷- با واقعیت روبه رو شوید
انتظار می رود که فرد مناسب زندگی مشترک کسی باشد که با سلیقه، علایق و نگرش کلی ما به زندگی شبیه خود ما باشد. ممکن است در کوتاه مدت درست به نظر برسد،
اما، دردراز مدت اهمیت خود را از دست می دهد.
اختلافات ناگزیر ظاهر می شوند. کسی که واقعاً برای ما مناسبتر است، کسی نیست که سلیقههای ما را به اشتراک بگذارد، بلکه کسی است که میتواند هوشمندانه و عاقلانه درباره تفاوتهای سلیقهای مذاکره کند. ظرفیت بالایی برای تحمل تفاوت ها داشته باشد. سازگاری دستاورد عشق است و نباید پیش شرط آن باشد.
سخن پایانی:
ما اغلب در برهه های حساس و دشوار زندگی شکوه و شکایت می کنیم و از عشق می نالیم و ان را نیرنگی بیش نمی دانیم. شاید ما بارها و بارها بر سر جزئیات کوچک و پیش پاافتاده بحث می کنیم، شاید مدت زیادی است که سرگرمی و لذت، خرسندی و رضایتی وجود نداشته است. دشواری ها نه تنها ما را به خودی خود آزار می دهند، بلکه می توانند بر خلاف قوانین عشق احساس بدی به ما بدهند.
این میراث رمانتیسم است، ایدئولوژی ای که ما را به این باور غیر مفید می کشاند که عشق چیزی نیست که بتوان روی آن کار کرد، زیرا یک احساس است و نه یک مهارت.
ما فقط باید تسلیم احساساتمان شویم تا روابط مان شکوفا شوند. در واقع برعکس این موضوع صادق است. ما باید عشق را همانطور که هر چیز مهم دیگری را مطالعه می کنیم، مطالعه کنیم.
بیشتر بخوانید: