داستان کوتاه

داستان کوتاه غذای فاسد

روزی ثروتمندی سبدی پر از غذاهای فاسدی به فقیری داد

صبح بخیر _ روزی ثروتمندی سبدی پر از غذاهای فاسدی به فقیری داد. فقیر لبخندی زد و سبد را گرفته و از قصر بیرون رفت. فقیر همه آنها را دور ریخت و به جایش گلهایی زیبا وقشنگ در سبد گذاشت و بازگردانید. ثروتمند شگفت زده شد و گفت: چرا سبدی که پر از چیزهای کثیف بود، پر از گل زیبا کرده ای و نزدم آورده ای؟! فقیر گفت: هر کس آنچه در دل دارد می بخشد!!!

 

درجهان سه چیز است که صدا ندارد :

مرگ فقیر،  ظلم غنی،  چوب خدا

بیشتر بخوانید:

 

داستان کوتاه شاگرد اول

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا